اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

۶فروردین یه روز عااااالی

پشمک مامانی ۶عید هوا عالی بود تصمیم گرفتیم با عمه و عموی بابا اسی بریم کوهنوردی از توی شهر پیاده راه افتادیم سمت سالار تپه و سنگ نو  که من عاشق هر دو جام چون کلی از این مکان ها با بابایی خاطره داریم.شمام از اول تا آخرش بغل بابایی بیچاره بودی آخه راهش سخت بود من نمیتونستم بغلت کنم خیلی به هممون خوش گذشت .من که آخراش از نفس افتاده بودم      توی عکس بالایی وسطی زن عمو و بغلیش عمه بزرگ بابا اسی هستن  اینجایی که سه تایی عکس انداختیم شهرمون از پشت کاملا پیداست خیلی باصفاست ...
11 فروردين 1394

نازگلم کنار هفت سین امسال

دخمل گلم امسال رفتیم از باغ گل نزدیک خونمون یه درخت کاج خریدیم دوتایی با هم تزیینش کردیم و هفت سینمون رو روش آویزون کردیم خیلی با مزه شد همه ی مهمونای امسالمون کنارش  عکس انداختن دخملی در حال کمک برای تزیین درخت قبل سال نو فدای دخمر خوش تیپ کناره هفت سین ۹۴  اینجام یهو رسیدم مچتو گرفتم شیطون   گل در اومد از حموم یعنی عاشق ماهی گلی ها شدددددددی  هنوزم این ماشینو دوست داری قبل عید خونه ی مامان جون مشغول پختن شیرینی گردویی اینجام اومدم دیدم کله گیره موهاتو  ریختی بیرون  تا منو دیدی قیافت اینجوری شد خخخخخخخ و اما آش چهار شنبه سوری  خو...
11 فروردين 1394

روستای ازرک (هزارجریب)

عروسکم چهارم فروردین رفتیم روستای عمو محمد اینا دو روزه برگشتیم بی  نظیر  بود خیلی خوش گذشت مجبور شدم فقط عکس بذارم  آخه  زیاد وقت نداشتم زودی میام بوس ...
9 فروردين 1394

سال نو مبارک:-)

دنیای من دخمل یکی یدونم سال نو مباررررررررررررررررک سلام الیسا جونم عروسکم  امروز اومدم اولین پست رو برات توی سال جدید بذارم .عزیزم امسال دومین سال نویی هستش که تو رو در کنارمون داریم اما امسال حضورت فوق العاده پر رنگ بوده حسابی آتیش میسوزونی دلبندم.سرم گرمه حسابی.غیرت کردم الانم اومدم برات یه پسته کوچولو بذارمو برم موندم این همه مدت عکسایی که جمع شده رو چطوری برات بذارم انباشته شدن روی هم واااااای. این عکس واسه لحظه ی تحویل ساله منو بابایی کلی تلاش کردیم تا شما بیدار باشی و بشی شگین امسالمون مثل ساله گذشته.تا انشاا... سال خوب و پر برکتی توأم  با سلامتی باشه برامون .... دخملی شگین امسال  البته با کمک مامی فیرو...
3 فروردين 1394

عروسک نازمون یک و نیم ساله شده هورااااااااا.....

پری کوچولو یک و نیم ساله شد:-)  یکی یدونه ی من عروسکم این روزا ما هم مثل بقیه سرمون گرمه تمیزکاریه واسه سال نو.همیشه توی این روزا یه حال و هوای توپی دارم خیلی خوشحالم کلی انرژی های مثبت دارم و کلا دوری میکنم از آدمایی که همش تا نزدیک عید میشه فازای منفی دارن میگن عید دیگه مثل قدیما شور نداره یا این که بوی عید و بهار نمیاد یا از گرونی و خیلی چیزای دیگه ناله دارن دلم میخواد شاد باشم شااااااااااده شاد آخه من یه مامانم باید سعی کنم که به دخمل یکی یدونم و همسرو عزیزامم این حس خوبو منتقل کنم.عروسک من واسه خودش خانومی شده با حرکاتش کلی دلبری میکنه  میخوام یه کم از خلق و خوی این روزات برات بگم  چند روزیه که غذا خورد...
18 اسفند 1393

متفرقه ۱۷ماهگی

عروسکم جمعه رفتیم ساری دیدن پسر عمم که از کربلا اومده بود خیلی هم خوش گذشت اینم دخمری تا دوربینو میبینه یاده اخم میفته بعدم رفتیم خونه ی عمه نیره قرمه سبزی خورون   اینجام نشستی مظلومانه نگا میکنی تا سمیرا بهت خیار بده عاشقتممممممممم... موهاشو...تا زیر شونه هات رسیده دیگه... عزیزم تبریک ۱۷ماهگیتو بهت بدهکارم...   یکی یدونه ۱۷ماهگیت مبارک... هدیه این ماهتم  بیبی انیشتین فارسی و انگلیسی بود که بابایی برات سفارش داد فرستادن منم این دمپایی بامزه و یه دست لباس راحتی برات گرفتم   این پوتینم چند وقت پیش برات گرفتم  ا...
3 اسفند 1393

happy valentine day«آتلیه مامان فیروزه»

عشق کوچولوی ما روز عشق مبااااااااااارک...      I love you pmc   عروسکم از بین  ۴۵تا عکسی که ازت انداختم این  چندتا رو انتخاب کردم اون عروسکی هم که توی عکسا کنارته اولین هدیه ی ولنتاین من به  بابا اسی بود زمانی که با هم دوست بودیم یادش بخیر... همسر گلم  به تو هم تبریک میگم انشاالله عشقمون به هم  هیچ وقت کم نشه عاشقتونم عزیزم برات پست تبریک ۱۷ ماهگیتم نذاشتم زودی برات میذارم بوووس     ...
26 بهمن 1393

نه بابااااااااااااا...

عشقولیه مامانی چند روز پیش دوربین دستت بود داشتی باهاش بازی میکردی منم مشغول تماشایtvبودم بعدشم رفتی با اسباب بازیات مشغول شدی منم دیدم دوربین روشنه افتاد یه گوشه برداشتم خاموشش کنم که همین طوری رفتم سراغ دیدن عکسا با کمال تعجب دیدم حدود ده تایی از خودت عکس انداختی واااااای دلم غش کرد کی تو این قد بلا شدی الیسا؟؟؟بیشترش تار شده اما دلم نیومد پاکش کنم قربون دخمر زرنگم برم   اینم دخمر خودشیفته با صورت کثیف اولین عکاسیه زندگیت که سوژه هم خودتی عزیز دلم عاشقتم خدا جون ممنون واسه وجود دخمرم ...
24 بهمن 1393

بعد ۱۶روز غیبت ما اومدیم...

سلام دخمر ماهم،عروسکم،نانازمامانی سلام به دوستای گلم شرمنده که نگرانتون کردم امان از دست لاین و وایبر و...که حسابی تنبلم کردن باعث شدن که وبلاگمو دیر آپ کنم اما کلی عکس از این روزامون هست که به مرور میذارم  عاشقیم این روزا با الیسا جونم زیاده بزرگ شده و هزار ماشالله با درک و فهم .خلاصه منو پدرش داریم حالشو میبریم احسنت به مادری که الیسا رو زاییده میرم سراغ عکسا این  عکسا مربوط به دیروزه که با بابایی رفته بودیم  سر ساختمون توی خلیل شهر خیلی با صفا بود اینجام داشتی  به مرغ و خروسا علف میدادی از روی زمین میچیدی میبردی سمتشون اونام وقتی با نوکاشون از دستت میکشیدن کلی جیغ میکشیدی و ذوق میکردی...
23 بهمن 1393