۶فروردین یه روز عااااالی
پشمک مامانی ۶عید هوا عالی بود تصمیم گرفتیم با عمه و عموی بابا اسی بریم کوهنوردی از توی شهر پیاده راه افتادیم سمت سالار تپه و سنگ نو که من عاشق هر دو جام چون کلی از این مکان ها با بابایی خاطره داریم.شمام از اول تا آخرش بغل بابایی بیچاره بودی آخه راهش سخت بود من نمیتونستم بغلت کنم خیلی به هممون خوش گذشت .من که آخراش از نفس افتاده بودم توی عکس بالایی وسطی زن عمو و بغلیش عمه بزرگ بابا اسی هستن اینجایی که سه تایی عکس انداختیم شهرمون از پشت کاملا پیداست خیلی باصفاست ...
نویسنده :
مامان فیروزه
4:03