اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

پیشرفتای الیسایی

دخترم سلام امروز میخوام واست از پیشرفتات بگم  اول این که وقتی میذارمت جلوی tv حسابی با کیف تماشا میکنی مهمتر از همه این که توی این فاصله من به کارام میرسم  دوم این که موقع شیر خوردن منو با دستات محکم میگیری که خیلی ذوق میکنم  اما پیشرفت سومت که فاجعست با لثه های بی دندونت مامی رو گاز میگیری فدای سرت خب اینم یه پیشرفته دیگه مامان فدات شه زودتر بزرگ شو که واست خیلی آرزوها دارم  راستی النا جون هم به نینی وبلاگی ها اضافه شد هورااااااااااااااا خداجون دخمرمو به تو میسپارم نگه دارش باش ...
8 آذر 1392

اليساي زيبا غمه آخرت باشه

سلام نفسم ببخش كه پستتو بدون نوشتن ول كردم شرايطش نبود روزي كه اين وبلاگو برات درست كردم قصدم ثبت كردن خاطراته شيرينه زندگيت بود ولي عشقم سرنوشت هر طوري كه خدا بخواد رقم ميخوره ماماني بدون اراده ي خدا حتي برگي از درخت نمي افته امروز 3روزه كه پدربزرگت فوت شده پدره بابا اسي .نميتونم حالمونو توصيف كنم.توي اين روزاي سخت تو شدي آرامشه دله بابا آخه براش حسابي دلبري ميكني بابا حسين توي سن چهلو هفت سالگي رفت خيلي زود بود خدا عمره نكردش رو بقاي عمره تو و پدرت كنه.الهي ديگه غم نبينين.خدا هيچ كسي رو چشم انتظار از دنيا نبره دخترم بازم تسليت ميگم غمه آخرت باشه.(كاش ميشد سرنوشت را از سر نوشت)
2 آذر 1392

احوالات پري كوچولوم

سلام اميده زندگيه من و بابايي گل خوشبوي من اين روزا ذره ذره بزرگ شدنت رو ميبينم واي كه چه لذتي داره عسلم بابا حسين رو به خاك سپرديم خوشحالم كه اون قدر كوچولويي كه بابا اسي رو زمانه تدفينه بابا حسين نديدي واقعا كه صداي شكستنه قلبمو شنيدم خدا صبرش بده اين روزا شيرم خيلي كمه و شما سير نميشي ببخش منو اليساي نازم اين روزا هم ميگذره خدايا بهمون صبر بده دخترم دوست دارم بوس خدا نگهدارت باشه گلكم
23 آبان 1392

اليساي من....

سفيد برفيه من چون فعلا قادر به گذاشتن عكسات توي هر پست نيستم هر پسته جديدي كه واست ميزارم به طبق موضوعش عكسه بالاي وبلاگو براي بيننده هاي وبلاگت عوض ميكنم بوس
21 آبان 1392

شيرخوارگاه حضرت علي اصغر با اليسا

نباته مامان سلام دخترم امروز لباسه حضرت علي اصغر تنت كردم و با سربند يا حسين شما رو بردم مراسم علي اصغر دخترم چقدر با اون لباس ناز شدي اونجا واقعا منقلب شدم جؤش خيلي معنوی بود هر كسي كه اين پسته پري كوچولومو ميخونه ازش يه خواهشي دارم امروز يه شير خواره آورده بودن كه نابينا بود مادرش خيلي بي تابي ميكرد جيگرم با ديدنه نوزادش آتيش گرفت يكي هم نوزادش ناراحتي قلبي داشت واسشون دعا كنيد همه مادريم و خوب دركشون ميكنيم از خدا شفا شونو بخواين با دلاي پاكتون ممنون.اليساي من تو هم با اون دله كوچولو و پاكت واسشون دعا كن دخترم اول خدا و بعد حضرت علي اصغر نگه داره تو و همه بچه ها باشه آميننننننن
18 آبان 1392

(پايان 2 ماهگي)اليساي 3ماهه...

دختره گلم عزيزه دلم سلام ديشب واست جشن 2ماهگيتو گرفتيم مباركت باشههههههههه.شمع دوماهگيتو با كمك مامي فوت كردي ههههه. كلي هم ازت عكس گرفتم كه حتما واست ميذارم عسلي. ديروز واسه واكسن 2ماهگي با بابا اسي رفتيم يه كم گريه كردي اما زود آروم شدي وزنت شده 6كيلو كه خيلي راضي بودن آفرين مامان اما ديشب به خاطر واكسن درد داشتي و همين طور الان انشاالله زودتر خوب شي گلم. خدا جونم لطفا هواي يكي يدونمو داشته باش
15 آبان 1392
1