اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

ديشب يه خواب ناز ديدم دخمري

سلام عشق مامان امروز يه كوچولو منو ترسوندي ديدم تكون خوردنات ضعيف شده نگرانت شدم زودي رفتم يه ليوان آب قند خوردم دراز كشيدم بعد از چند دقيقه شيطنتات شروع شد يه نفس راحت كشيدم اي ناقولا توي اين 10روز باقي مونده مامانو نصفه عمر نكن فينگيل.ديشب خواب ديدم رفتم مشهد زيارت آقا شما هم همچنان توي شكم مامي بودي وقتي چشام به مرقد افتاد چنان گريه اي ميكردم كه هيچ كس نميتونست آرومم كنه بعدشم رفتم داخل انگاري اونجا رو فقط واسه من خلوت كرده بودن تا راحت برم جلو بعدشم به امام رضا گفتم يه زايمان راحت و يه دختر سالم بهم ببخش ازش خواستم خانوادمون هميشه سلامت باشن از وقتي بيدار شدم خيلي آرامش دارم دلم واسه دنيا آوردنت خيلي بزرگ شده دوست دارم عشقه ماماني.راستي م...
11 شهريور 1392

وسايل جديده پريه نازم

فرشته ي آسموني مامان سلام پس كي ميخواي زميني بشي دله منو بابا اسي آب شد چقدر ناز ميكني زودتر بيا هر چند نازت واسه ما بدجوري خريدار داره خوشگلم.از اونجايي كه دير جنسيتت رو فهميدم چون توي سونوگرافی خودتو قايم ميكردي و تا نزديكاي ماه ششم جنسيتت معلوم نبود واسه همين تا حالا در حال آماده كردن اتاقتم امروز منو بابا اسي رفتيم پيشه دوستش آقا عليرضا تا بوفه ي خوكشلتو سفارش بدم خواستم آماده بگيرم اما سايزاش خيلي بزرگ بود آخه اتاقت مثله خودت كوچولوهه واسه همين مجبور به سفارش شدم تا جمع وجور تر باشه با خاله فائزه هم رفتيم برات يه رورو واك صورتي يه سرويس غذاخوري يه پستونك چند دست لباس وعروسك هاي وان سوتي برات خريديم عشقم مباركت باشه.دخمري تو نفس منو پاپاي...
9 شهريور 1392

شمارش معكوس واسه ديدن دخمري

دختر گلم در چه حالي؟نكنه توي دل مامي داره بهت خوش ميگذره؟قربونت برم به فكر دلتنگي منو بابايي و بقيه هم باش كه داريم واسه ديدنت لحظه شماري ميكنيم ماماني، تا تاريخ زايمانم 13روز ديگه مونده همشم فكرم پيش زايمان كردنمه.حرف اطرافيانم بدجوري گم راهم كرده يكي ميگه طبيعي يكي هم ميگه سزارين ولي خودم تصميم قطعيمو گرفتم تا به قصد طبيعي زايمان كردن برم بيمارستان اگه معاينه شدم و شرايطش رو داشتم طبيعي اما اگه نه سزارين.فقط و فقط مهم برام اينه كه تو رو صحيح و سالم به دنيا بيارم و محكم حاصل 9 ماه انتظارمو بغل كنم دخترم به اندازه ي دنيا دوست دارم مادرشدن زيباترين حس دنيا رو بهم داده و منم اين احساسو مديون شما هستم جوجه طلايي مامان.بابايي همش شكم قلمبه ي ماما...
8 شهريور 1392

آخرين سونوگرافی پري

ديروز آخرين سونوگرافی شما بود پريه نازم.ساعت 12:30دقيقه ي ظهر نوبت داشتم اما از بس شلوغ بود 3:30دقيقه رفتم داخل.توي تمام سونو هايي كه انجام دادم شما پشت كرديد بنابراين نتونستم عكس واضحي در طول بارداري ازت داشته باشم مثل همين ديروز:-(.خدا رو شكر همه چي نرمال بود ماشاالله وزنتم شده بود 3200 مامان فدات بشه.بابايي هم كلي ذوق كرد دوست دارم فينگيله مامي.:-*بوس بوس
6 شهريور 1392

داستان درمانگاه

دخمر نازم سلام چند روزه كه از نوبت چك آپ درمانگاه ميگذره اما با اين كه هر روز تماس ميگيرم ماماي درمانگاه تشريف ندارن نميتونم وقتي نيستن چرا نوبت ميدن خلاصه هنوز موفق به رفتن نشديم اما خب امروزم بايد تماس بگيرم شايد اومده باشه .اتفاق جالبي كه افتاد مربوط ميشه به 2شب پيش كه مامي يهو دردش شروع شد و فكر كرد موقع دنيا اومدن شماست زود به بابا اسي زنگ زدم تا اون بياد حاظر شدم براي رفتن به بيمارستان حدود نيم ساعت درد عجيبي داشتم اما تا بخوايم حركت كنيم آروم شد خيلي ترسيده بودم راستش يه كم گريه هم كردم اما خب وقتش نبود.مامان شهين مادرشوهر من و مامان بزرگ شما هم تا فهميدن اومدن براي اطمينان شب پيش ما موندن موقع اومدن براتون يه پيراهن ناز گيره مو و يه ع...
6 شهريور 1392

اليسا يا باب اسفنجي

سلام به فرشته ي ناز خودم امروز مامي 39هفته و2روز از بارداريش ميگذره واي ماماني دارم واسه ديدنت لحظه شماري ميكنم خدا جون اين چند روز باقي مونده هم از نينيه من خوب مراقبت كن لطفا خدا جوني.مامي فداي اون گلد زدنات بشه كه هر روز ميگذره با شدتش منو متوجه نيرومند شدنت ميكني .امروز سبحان اومد بهم گفت ميشه اسم نيني رو من انتخاب كنم منم گفتم آره خاله جوني اونم گفت بذار باب اسفنجي منم كلي خنديدمو بهش گفتم باشه.فردا هم بايد برم مركز بهداشت نوبته چك آپمه مامي قبل بارداري 48كيلو بود توي آخرين چك آپ شده بودم 64 كيلو فردا چند كيلو باشم خدا ميدونه.الهي من فداي اون روغن زيتون بشم كه واسم مثل يه معجزه بود 2 تا شيشه تا حالا تموم كردمو واقعا جواب داد.هر شب به شكم...
2 شهريور 1392

**اليسا پريه شكمو**

سلام ماماني امروز چون جمعه بود بابايي نرفت سركار نهار رفتيم خونه ي مامان زهرا ماميه خودم.نهارشم سبزي پلو با ماهي بود حسابي خوردم تا پروتئیناشو شما نوش جان كني بعدشم بابايي مارو برد بيرون كلي گردوند رفتيم مفتون بستني خورديم واقعا كه آقاي مفتون بستنياش محشره تا يادم نرفته بگم شما عاشق بستني هستي وقتي ميخورم فقط وول وول ميخوري ولگد ميزني بذار از چيزايي كه اوايل بارداري دل شما ميخواست يعني هوسم ميكرد بگم يه بار هوس لوبياپلو كردم كه رفتم خونه مامان زهرا خودم نيم ساعته درستش كردم اگه بدوني وقتي حاظر شد چقدر خوردم داشتم ميتركيدم.يه بارم هوس شيريني ميكادو ، چيپس وماست كردم كه بابا اسي زحمت كشيد برام خريد .دخترم وقتي بابايي گفت دلش بچه ميخواد من احساس...
1 شهريور 1392

شب زنده داري هاي مامان فيروزه

دخمر وروجكم چطوره؟توي شكم مامي خوش ميگذره؟الان كه دارم مينويسم بابايي داره هفتا پادشاهو خواب ميبينه ولي من به لطف شما بيدارم البته فداي يه تارموهات گل مامي ناشكري نميكنم تا حالا دوره ي بارداري راحتي داشتم خدا رو شكر اما اين ماه آخر دارم يه نمه اذيت ميشم بيخوابي يه طرف دستشوئی رفتنم يه طرف(سطل زباله مكانيزه هم يه طرف ديگهههه):-Dآخه كناره خونمونه وقتي هم از شهرداري ميان خاليش كنن خونه به لرزه ميفته:-Sبگذريم دوست داشتم عكساي اتاقت و چيزايي كه خودم برات درست كردمو برات بذارم اما فعلا نميشه چون با گوشي ميام وبت پس فعلا مامي شرمندست.:-*:-*:-* تازه بارون شديد بند اومده مامي عاشق بارونه.راستي بابايي هي ميره توي اتاقتو ميگه دتري پس كي مياي اونم مثل من...
1 شهريور 1392

اي وروجك

دخمره گل ماماني يكي يدونه ي من امروز آخرين روزه هفته ي 38 شماست اگه خدا بخواد فردا ميري توي هفته ي 39.خيلي خوشحالم احساس ميكنم براي زايمان آماده ام البته اميدوارم اينطور باشه آخه دلم ميخواد زايمانم طبيعي باشه كه تولد زيباترين پري دنيا رو ببينم دختركم برام دعا كن چون ميدونم با همه ي لذتاش روز تولدت هم كلي استرس دارم هم ميدونم يه كوچولو موچولو ميترسم اما تو غمت نباشه آخه به ديدنت،بو كردنت،بوسيدنت كه فكر ميكنم ترسم ميريزه مامي ساك بيمارستانشو بسته منتظره عزيمته پس زود باش ديگه زود بپر توي بغل مامان وبابا.اين روزا فقط فكر ميكنم كه تو شبيه كي هستي!!من؟بابايي؟كي آخه بابا من مردم از فضولي شبيه هر كي دوست داري باش فقط از خدا ميخوام سالم باشي گل من.را...
1 شهريور 1392