لحظه های عاشقی با تو***
سلام نفسم من اومدم با چند تا عکس به روایت تصویر
اینجا اومدیم خونه ی مامان جون این پیراهن گل گلی تو تنت کردم تا ازشون دل ببری که حسابی دل بردی
اینم یه روز قبل بازم خونه ی مامان جونه دخمر هشت ماهه ی من تازه یادش افتاده پا بخوره
مادر فدای خنده های شیطنت آمیزت بوسسسسس
ببین چه بامزه دراز کشیدی داری tv تماشا میکنی
اینجام خونه ی مامان جون تازه برده بودمت حموم
اینجام روز پدر بود بابایی رو مهمون کرده بودم رستوران گل گندم طبق معمول بیرون توی آلاچیق نشستیم تا روی زمین باشم و شمارو بخوابونم تا دلی از غذا در بیارم شرمنده
این عکسم مربوط به دیشبه که شام مهمون بودیم خونه ی مادر شوهر فاطمه جون دختر دایی بنده کلی صفا کردیم این لباس راحتی هم که تنته مادر شوهر فاطمه جون زحمتشو کشیده برات خریده از بس دوست دارن ما رو شرمنده میکنن
توی حیاطشون مشغولین با بابایی برای آماده کردن آتیش واسه کباب خورون
و اما امشب که رفتیم دیدن النا جونی
شما و النا در حال بازی
دوست دارم عشقم