این روزا...
سلام یکی یدونه ی نازم عروسکم این شبا یا همش میریم غار هوتو یا جنگل عباس آباد روزاهم از بس گرمه زیاد بیرون نمیریم طفلی بابایی که توی گرما همش سر ساختمونه الانم که سه تا رو با هم گرفته مجبوره تا تاریک شدن هوا بمونه خدا هم به بابا هم به کارگراش قوت بده .این روزا ریشاشم بلند کرده اما بازم تاثیر نداره حسابی آفتاب سوخته شده عزیزم.شما هم که فقط نفست به بابایی بنده همش میگی بابا بابا بابا یعنی دیوونشی حرف زدنت خیلی داره پیشرفت میکنه تقریبا همه کلماتو میگی البته با زبون شیرین خودت دخملی حاضر شده تا بریم هوتو اینجام شبه بعدشه بازم هوتو با آرمینا مشغول تاب بازی فدای قدت . مثل بابایی خوش استیلی امروز مشغول بازی و ...
نویسنده :
مامان فیروزه
3:51