شب زنده داري هاي مامان فيروزه
دخمر وروجكم چطوره؟توي شكم مامي خوش ميگذره؟الان كه دارم مينويسم بابايي داره هفتا پادشاهو خواب ميبينه ولي من به لطف شما بيدارم البته فداي يه تارموهات گل مامي ناشكري نميكنم تا حالا دوره ي بارداري راحتي داشتم خدا رو شكر اما اين ماه آخر دارم يه نمه اذيت ميشم بيخوابي يه طرف دستشوئی رفتنم يه طرف(سطل زباله مكانيزه هم يه طرف ديگهههه):-Dآخه كناره خونمونه وقتي هم از شهرداري ميان خاليش كنن خونه به لرزه ميفته:-Sبگذريم دوست داشتم عكساي اتاقت و چيزايي كه خودم برات درست كردمو برات بذارم اما فعلا نميشه چون با گوشي ميام وبت پس فعلا مامي شرمندست.:-*:-*:-*
تازه بارون شديد بند اومده مامي عاشق بارونه.راستي بابايي هي ميره توي اتاقتو ميگه دتري پس كي مياي اونم مثل من بي طاقت شده:-Pامروز سبحان اومده بود پيشمون به جاي خاله به من ميگه ساله فيروزه :-Dكلا نميتونه خ رو تلفظ كنه به خونه ميگه سونه به خدا ميگه سدا و...:-D
جوجه ي مامان،تو دليه ماماني فقط از خدا يه خواهشي دارم ازش ميخوام سالمو صالح باشي ازش ميخوام همون طوري كه تو فرشته ي نازو به منو بابا اسي بخشيد خودش حافظ و نگهدارت باشه دوست دارمممممم بوس بوس شب بخير تو دله مامي راحت بخواب هلو .:-*:-*:-*
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی