عروسکم.....
عروسکم...
باورم نمیشه این همه مدت وبلاگه خوشگلتو بدون نوشتن رها کردم وقتی دیدم آخرین پستم یکم تیر بود تعجب کردم چه زود گذشت این دو هفته
لحظه هامون اون قدر با تو شیرین و پر از شور نشاط و تنوعه که زمان از دستمون رفته
کوچولوی ماهم لین روزا توی فکر یه تم خوب واسه تولدتم دوست دارم خیلی ملوس باشه البته هنو معلوم نیست تولدت به چه صورت با چند تا مهمون و.....باشه آخه هنوز برنامشو نریختم.
اینم عکس این دو هفته غیبتمون به روایت تصویرررر
دخملی جمعه ی قبل جنگل عباس آباد با خاله پوران و عمو محمد
زبونتونو موش بخوره عشقای من
وقتی این دو تا لبخند جلو چشام باشه اثرش از هزارتا قرص آرامبخش بیشتره
یه خواب طولانی بعد آب بازی توی جنگل میچسبه
شبشم جنگل با ساغر کوچولو
خودتو با آب خربزه شستی
یه شبم رفتیم فلافل بخوریم.دخملی منتظر ساندویچشه آخه دیگه چند وقته ساندویچ جدا واسش سفارش میدیم شراکتش با مامیش تموم شد
عشقه شمع فوت کردن داری
و همچنین عشقه هندونه
رفتیم سر زمین ببینیم چیزی پیدا میکنیم واسه چیدن
فقط یه خیار در اومده بود اوم برای گل خانمم
بعدشم که اومدیم خونه کلی کثیف کاری کردی با بستنیت شیطون
بازم عاشقی با موهای دخملم
ببین چه بلنده موهات
داشتیم میرفتیم افطاری خونه ی خاله نیره ی بنده
اینم خواب های ظهرانه ی خودکفای دخملم.فدای آرامشت...
آخ که چه ناززززززی
یه شب پارک بوستان با دوست جونات النا و محیا
عاشقتم فرشته ی من...