یه جمعه ی خوب...
عزیزکم جمعه با بابایی رفتیم دریای چهار فصل کلی خوش گذروندی تا رسیدیم عاشق این اسباب بازی شدی بابایی برات گرفت دیگه تا آخر درگیر بازی باهاش شدی یادمه خودمم توی بچگی از اینا داشتم یعنی منو بابایی از خنده مردیم بس که کارات با اسباب بازیت خنده دار بود ناناز
پدر دختری
کلی بابایی رو با عصای سحرآمیزت دنبال کردی
همیشه خوش باشی یکی یدونم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی