و اما اولين عيد غدير اليسايي
سلام به دخمره نازم اليسا جونم ما امسال يه سيده كوچولو و عزيز داشتيم تا بريم ديدنش اونم كسي نبود جز سيد سبحان پسر خاله ي يكي يدونه ي شما.منو شما و بابايي تا لنگه ظهر خوابيديم بعدشم شما رو خوشگل كردم رفتيم خونه ي مامان بزرگ سبحان عيد ديدن آخه خاله الهه خونه ي مادرشوهرش بود امسال خونه ي خودش نبود رفتيم به سبحان جون و شوهر خاله و خانوادش تبريك گفتيم خونشون حسابي شلوغ بود منم كه تا رسيدم ديگه شما رو نديدم از بس نازي هر جا ميبرمت ميشي نقل مجلس منم كه توي دلم صلوات ميفرستادم تا چشم نخوري سبحانم كه روي شما غيرت داشت همش از بغل بقيه ميكشيدت دوروغي ميگفت خاله فيروزه ميخواد به اليسا شير بده الهي من قربونش برم خلاصه از دست سبحان عيدي گرفتيم بعدش با اونا رفتيم خونه ي عمه هاي سبحان ديدنشون.عشقه ماماني يادت نره بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی