اليسای نازماليسای نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مامان فیروزهمامان فیروزه، تا این لحظه: 31 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره
بابا اسیبابا اسی، تا این لحظه: 34 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

الیســا پری کوچولوی مامانی

اواخر پاییز ..................

1393/9/20 19:54
نویسنده : مامان فیروزه
934 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شاپرکم

دیگه پاییزم داره تموم میشه راستش دل توی دلم نیست که به امید خدا زمستونم زودتر بگذره منی که عاشق سرما بودم عاشق زمستون و باروناش بودم الان دیگه با وجود شما سلیقم حسابی عوض شده دلم میخواد زودتر بگذره تا بازم بریم تفریح شما خانوم خانوما لباس راحت بپوشی از شر کلاه شال بارونی جوراب و هر وسیله ی گرمایشی دیگه راحت شی گل اندام من.جالب اینجاست که از لباس زیاد بر عکس من عاجز نیستی مخصوصا زمانی که با شال جلو دهان و بینیتو میبندم چندان با شوق آروم میشینی که همه میگن چه بامزه همکاری میکنه صداشم در نمیاد خخخخخخ با راه رفتنتم بر عکس همیشه کشتی مارو همش راه راه راه نه به اوایل که یاد گرفته بودی و نه حالا.همش دوست داری راه بری البته از نوع پنگوئنی دلم میخواد قورتت بدم عشقم همشم باهامون حرف میزنی فکر کنم مثل خودم پر حرفی البته با زبون خودت که من که مادرتم بیشتر حرفاتو متوجه نمیشم خخخخخخ خیلی شیرین شدی  منو بابایی عاشقتیم شبا وقتی میخوابی گاهی تا نیم ساعت بالای سرت میشینیم نگات میکنیم گاهی هم با هم کارای روزانتو مرور میکنیم با این که هردوتایی مون شاید بعضی شیرین کاری هاتو با هم میبینیم اما انگار یکیمون ندیده همش به هم توضیح میدیم که دیدی الی امروز این کارو کرد یا اینو گفت .کلا داریم میمیریم از عشق بی حد مادر و پدریمون.

دوست داریم از همین الان شدیدا به فکر آیندتیم دوست نداریم بزرگ شدی با مشکلات ریز و درشت درگیر بشی تا جایی که در توانمون باشه اسباب راحتیتو مهیا میکنیم  تا شاید باری از دوشت وقتی یه جوون بالغ شدی برداشته شه.

منو بابا اسی از صفر شروع کردیم دوست داریم تو حداقل نیمی از راهتو ما برات هموار کنیم باقیش با خودت.

فقط میخوام توی زندگیت سلامت باشی احساس خوشبختی کنی تو با وجودت دنیامو یه جور دیگه کردی احساس میکنم یه آدم دیگه شدم خودمو قوی تر از همیشه میبینم چون میدونم دو نفر توی زندگیم هستن که باید از جون و دل وصبر و حوصله م براشون مایه بذارم

عاشقتم ای از وجودم آمده...

بریم سراغ عکسای این چند روزمون 

جمعه روضه ی حضرت ابوالفضل خونه ی خاله نیره ی بندهمژه

الیسا

دختر خالم روی دیوار اتاق خوابش نقاشی کرده شما هم  گیر دادی به دیوارمنتظر

 الیسا

اینم شما و مهرانا جون  نوه خاله که یه سال ازت بزرگتره کلی بازی کردینبغل

الیسا

موقع پذیرایی هر چی تعارف میکردن  دوست داشتی خودت از همه چی برداری چه دادو بیدادی را مینداختی آبرو نداشتی شکموخوشمزه

الیسا

الیسا

قیافشووووووقهقهه

الیسا

بعدشم اومدی خونه از خستگی ولو شدیخواب

الیسا

این صحنه هم چون دوست داشتمش عکس انداختم  خدا همه ی حاجت هارو روا کنه انشااللهخیال باطل

الیسا

و در آخر هدیه ی بابایی که دید از سلیقه ش استقبال میکنی  دوباره برات خرید کرد  یه کلاه و دستکش خیلی بت میاد عکستو با این کلاه حتما میذارم البته یه دستکشم واسه من خرید ممنون بابا جونقلبماچ

الیسا

 

دوست دارم خوشگلهاز خود راضی

 


پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سوگند عشق مامان و بابا
23 آذر 93 20:01
عااااااااااااشقتم ممممنننننن
مامان فیروزه
پاسخ
بوووووووووووووووووووووووووووس