یکی یدونه
سلام به یکی یدونه ی منو باباش
الیسای نازم دیگه داری راستی راستی بزرگ میشی هر روز با تغییراتت اینو بهم ثابت میکنی عزیزم بگم از این روزات که یه نمه تنبلی رو گذاشتی کنار بیشتر راه میری اما همچنان عشق چهار دست و پا داری راحت طلب
کلا این روزا درگیر جمع و جور کردنم اتاق خوابا رو کامل جمع کردمخونه ی نزدیک مامان جون که دوباره کنسل شده قراره بریم یه جا دیگه
حسابی بلا شدی دلمون ضعف میکنه از شیرین کاریات عاشق اینی که دستورات بابا اسی رو انجام بدی اونم کلی حال میکنه :وقتی میبینیم بهونه میگیری بهت میگیم اگه حوصله ت سر رفته برو توی اتاقت بازی کن تو هم زود میری توی اتاقت یه ربع یا بیشتر بازی میکنی میای
شبا تا میفهمی میخوام بخوابونمتم تندی میری توی اتاقت یه کم بازی میکنی میای بغلم که بخوابونمت منم میگم الیسا بازیت تموم شد ؟خوابونمت؟ میگی هه یعنی آره
قول میدم یه پست فقط از کارات برات بنویسم الان مغزم نمیکشه میرم سراغ عکسا
مه مه خورون خونه مامان جون
بعدشم نانای که خیلی رقصیدنت بامزه شده مخصوصا حرکت دستات
اینجام توی خونه در حال نی نای
دیگه با پو به صورت حرفه ای بازی میکنی
مشغول صحبت با بابا اسی به زبان خودت که بهترین مترجم ها قادر به معنی کردن نیستن
عاشقتم خانوم عینکی خخخخخخ
یه شب خوابت نمیبرد گذاشتمت توی کریرت تابت دادم زود خوابیدی فدات شم که پاهات ازش کلی آویزون بود
فدای خوابیدنت پری کوچولو
دوست دارم عروسک
بای تا بعد...