هورررررررررا
الیسا نفسم وقتی یک سال و یک ماه چهارده روزش بود اولین قدمهاشو برداشت
قربونت برم عاشقتیم خیلی ناز و خنده دار راه رفتی منو بابایی مردیم از خنده
جیگر مامان از خستگی هلاک شد از بس راه رفت خخخخخخ
عزیز دلم امروز پنج شش قدم میرفتی باز می افتادی زودی بلند میشدی دوباره از ذوق تکرارش میکردی خیلی از کارت لذت میبردی جونم برات بگه حسابی دلبر و ناقلا شدی عاسق آهنگ و رقصی این یه قلم به بچگی های خودم رفتی یاد گرفتی دستاتو نشون میدی میگی دس پاهاتم نشون میدی میگی پا آفرین دیگه مامانم یاد گرفتی همش صدام میکنی اما بازم گاهی قاطی میکنی میگی بابا خخخخخخ عاشق خوردنی خدارو شکر دست رد به هیچی نمیزنی خیلی توی اتاقت سرگرم بازی میشی عاشق تفریحی تا میفهمی میخوایم ببریمت بیرون کلی ذوق میکنی هر روز میبرمت مغازه تا برای خودت مچ مچ بخری به هر نوع خوراکی میگی مچ مچ هر وقت میبرمت بیرون کلی خواهان داری همه هم دوست دارن ازم بگیرنت بغلت کنن که اصلا حاضر نمیشی بری بغل کسی که نمیشناسی.راستش خوشحال میشم چون دلم نمیخواد که بغل هر غریبه ای بدمت.کاملا هر چی میگیم میفهمی دیگه معنای هر جمله رو میدونی وقتی میگم کنترل رو بده میری زودی برام میاری یا میگم گوشیمو بده از بین گوشیه منو بابا زودی ماله هر کدوم رو میدی به خودمون چند روز پیش که فاطمه جون پیشمون بود گفتم الیبرو با مانتوی فاطمه مماختو بیگر تو هم زودی رفتی این کارو کردی اونم کلی جیغ کشیددددد خخخخخ وقتی بهت میگم چراغارو روشن یا خاموش کن میری پای پریز برق با این که دستت نمیرسه نشونم میدی یعنی بلندم کن تا انجام بدم کلی چیزای دیگه هم هست که یادم اومد مینویسم به قول بابایی دخمر نخبه ی مایی شما.
خدایا ممنون که توی زیبایی دخمرم حسابی دست و دلبازی کردی